خواهر جمشید است و او با خواهر دیگرش ارنواز در حبالۀ نکاح ضحاک بود و بعد از کشته شدن ضحاک هر دو به فریدون منتقل شدند. (برهان) (از جهانگیری) (از انجمن آرا). نام دختر جمشید که مادر هر دو پسر ارشد فریدون بود. (از ولف). این نام در کتب پهلوی بصورت سنگهوک آمده و در فارسی تحریف شده. در شاهنامه نام خواهر جمشید پیشدادی و خواهر ارنواز است. طبق روایات، ضحاک شهرناز وارنواز هر دو را به زنی گرفت و سپس فریدون آن دو رااز نزد وی برد. (از فرهنگ فارسی معین) : به یک دست سرو سهی ارنواز به دست دگر ماهرو شهرناز. فردوسی. از این سه دو پاکیزه از شهرناز یکی کهتر از خوب چهر ارنواز. فردوسی. ز پوشیده رویان یکی شهرناز دگر ماهرویی بنام ارنواز. فردوسی. رجوع به یشتها ج 1 و 2 ص 193 و 150 شود
خواهر جمشید است و او با خواهر دیگرش ارنواز در حبالۀ نکاح ضحاک بود و بعد از کشته شدن ضحاک هر دو به فریدون منتقل شدند. (برهان) (از جهانگیری) (از انجمن آرا). نام دختر جمشید که مادر هر دو پسر ارشد فریدون بود. (از ولف). این نام در کتب پهلوی بصورت سنگهوک آمده و در فارسی تحریف شده. در شاهنامه نام خواهر جمشید پیشدادی و خواهر ارنواز است. طبق روایات، ضحاک شهرناز وارنواز هر دو را به زنی گرفت و سپس فریدون آن دو رااز نزد وی برد. (از فرهنگ فارسی معین) : به یک دست سرو سهی ارنواز به دست دگر ماهرو شهرناز. فردوسی. از این سه دو پاکیزه از شهرناز یکی کهتر از خوب چهر ارنواز. فردوسی. ز پوشیده رویان یکی شهرناز دگر ماهرویی بنام ْ ارنواز. فردوسی. رجوع به یشتها ج 1 و 2 ص 193 و 150 شود
طرثوث. (تفلیسی). همان اشترغاز است که بیخ درخت انگدان باشد و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آن را آچار سازند. (برهان). صمغ شترغاز یااشترغاز آنغوژه است. (از انجمن آرا) (از آنندراج). بیخ گیاهی است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (اوبهی). نام بیخی است. دوایی که اقسام آن انجدان است. (فرهنگ نظام). بیخ انگدان است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (لغت فرس اسدی). گیاهی که بیخ آن را آچار سازند و بیخ انگدان. (ناظم الاطباء) : ندارد طمع رستن شاخ عود هر آن کس که بیخ شترغاز کاشت. ابن یمین. همه سرکه گفتیم عطسه دهیم شترغاز در زیر بینی نهیم. (از حفان). تو شهد بنستانی و در کام نیاری او کامه و سرکا و شترغاز نیابد. سوزنی. سیه کرد بوسعد ریش سپید چو ببرید از زندگانی امید شترغاز را ماند آن موی او سیه روی و گنده میانه سپید. قوامی خوافی. و رجوع به اشترغازشود
طرثوث. (تفلیسی). همان اشترغاز است که بیخ درخت انگدان باشد و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آن را آچار سازند. (برهان). صمغ شترغاز یااشترغاز آنغوژه است. (از انجمن آرا) (از آنندراج). بیخ گیاهی است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (اوبهی). نام بیخی است. دوایی که اقسام آن انجدان است. (فرهنگ نظام). بیخ انگدان است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (لغت فرس اسدی). گیاهی که بیخ آن را آچار سازند و بیخ انگدان. (ناظم الاطباء) : ندارد طمع رستن شاخ عود هر آن کس که بیخ شترغاز کاشت. ابن یمین. همه سرکه گفتیم عطسه دهیم شترغاز در زیر بینی نهیم. (از حفان). تو شهد بنستانی و در کام نیاری او کامه و سرکا و شترغاز نیابد. سوزنی. سیه کرد بوسعد ریش سپید چو ببرید از زندگانی امید شترغاز را ماند آن موی او سیه روی و گنده میانه سپید. قوامی خوافی. و رجوع به اشترغازشود
شتر خاصه. اشتر خاصه، تعبیری است تحقیرآمیز و موهن برای آدمهای بی پروا و بی احتیاط و عاری از رعایت آداب و رسوم: فلان کس سرش را انداخت پایین و بدون سلام و علیک مثل شتر شاه آمد توی خانه. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
شتر خاصه. اشتر خاصه، تعبیری است تحقیرآمیز و موهن برای آدمهای بی پروا و بی احتیاط و عاری از رعایت آداب و رسوم: فلان کس سرش را انداخت پایین و بدون سلام و علیک مثل شتر شاه آمد توی خانه. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
دیدن اشترغاز به خواب، دلیل غم و اندوه بود. اگر بیند اشترغاز فراگرفت، یا کسی بدو داد و از او همی خورد، دلیل که به قدر آن غم و اندوه خورد - محمد بن سیرین
دیدن اشترغاز به خواب، دلیل غم و اندوه بود. اگر بیند اشترغاز فراگرفت، یا کسی بدو داد و از او همی خورد، دلیل که به قدر آن غم و اندوه خورد - محمد بن سیرین